جهان سرای فناست و جای بلاء، انسان در آزمایش همیشگی است تا گوهر جانش صیقل یابد و مس وجودش به کیمیای لطف دوست، زر شود. این آزمودنها در دمادم عمر انسانی به شیوه های مختلف جلوه می کند؛ گاه به ترس و گرسنگی است و گاه دیگر به نعمت و فزونی.
تنها روندگان مستقیم اند که از بلا نپرهیزند و گرفتگان ارادتند که به جور نگریزند. چه آنان به سیرت اهل صفا به دل صبر داده اند، و چاره ي عشق را شرط محبّت و وفا می دانند که:
«مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست»
گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست
اما، از جمله ي آزمونها «حکومت» است که هزار فتنه برمی انگیزد؛ و چون فریبا است که بسی بزرگان فریفته و نیکان به کام خود فرو برده است.
در این کتاب به بررسی نامه ي «نجاشی»، که از ارادتمندان و دوستداران اهل بیت -سلام الله علیهم- بود، می پردازیم.
«نجاشی» وقتی به ولایت اهواز برگزیده شد، به امام صادق (علیه السلام) نامه ای فرستاد و از آن وجود مبارک دستورالعملی خواست تا براساس آن امر حکومت را به انجام رساند، در حالیکه دین را بدنیا نفروخته و امر خدا را امتثال کرده باشد.